من قلباَ به این نتیجه رسیدم که باید حجابم
را رعایت کنم، اما وقتی دیگران دلیل رعایت حجابم را میپرسن، نمی تونم
واسشون دلیل قانع کننده بیارم
بفرمایید دلایل بنده برای رعایت حجاب، درست عکس دلایل شما برای عدم
رعایت حجاب و یا بدحجابی است. آن چه شما در بدحجابی خیر میبینید، بنده
شرّ میبینم. آن چه ارزش میپندارید، بنده ضد ارزش میدانم.
*- بفرمایید:
از دلیل نماز، روزه، حج، جهاد گرفته تا دلیل حجاب، هیچ دلیلی محکمتر و
متقنتر و روشنتر از اطاعت امر خدا و عبادت خدا نیست. بفرمایید: البته
احکام الهی، همه حکیمانه است و رشد، کمال و سعادت بشر، مستلزم اجرای
این احکام است، اما علت اصلی فواید آنها که خود به خود مترتب میشود
نیست، بلکه اطاعت و عبادت است که بیشترین فایده در همین است.
*- بفرمایید:
دو راه بیشتر ندارم، یا باید نفس خودم را بندگی کنم و یا او را، و من
اطاعت او را بر اطاعت نفس برگزیدم.
*- بفرمایید:
انسان موجودی اجتماعی و قانونمند است، یا باید از قانون خدا اطاعت کنم
و یا مطیع قوانین نفس خود و دیگران باشم، و من قانونگزاری برای انسان
را در شأن او میدانم، لذا پیرو اوامرات نفس خود یا دیگران نمیگردم.
*- بفرمایید:
چون انسان فطرتاً عاشق کمال است، هیچ کمالی و از جمله پاکی، عفت، خوبی
و ...، چرا و دلیل نمیخواهد؛ چرا که دلیلش همان نیل به کمال است که با
عقل و فطرت انطباق دارد. کسی از انسان سالم نمیپرسد که چرا سالم زندگی
میکنی؟ بلکه از متخلف و بزهکار میپرسند که چرا مرتکب خلاف شده و میشوی؟
پس متخلف باید دلیل بیاورد، بد حجاب باید دلایلی برای بدحجابیاش اقامه
کند که با عقل و فطرت آدمی و نیز قوانین کمال فردی و اجتماعی منطبق
باشد، نه این که کار خودش را بکند و از محجبه دلیل رعایت حجابش را
بخواهد!
*- بفرمایید:
هر عقل سالمی (چه مسلمان و چه غیر مسلمان)، میفهمد که حفظ خود، شئون
خود، ارزشها و قداست و حرمت خود و هم چنین جامعه، به مراتب بهتر از
هتک آن و به مخاطره انداختن آن است. پس کسی که حرمت خود را هتک میکند
و با رفتارهای غلط خود هنجار شکنی میکند، اوست که باید دلیل فساد و
افسادش را بیاورد.
*- بفرمایید:
لذتها نیز متفاوت است. لذت کسی در این است که مورد سوء استفاده دیگران
قرار نگیرد و خود را اسباب رایگان تحریک شهوت دیگران قرار ندهد، همه
فکر و ذکرش این نباشد که خود را چگونه جلوه دهد تا دیگران خوششان
بیاید و تحریک شوند و ...، لذت دیگری در این است که بگوید: امروز چنان
آرایش کرده بودم و چنان پوشیده بودم و چنان غمزه و عشوه میآمدم که هر
بغال و چغال و رهگذر و الاف دیگری که مرا دید، خوشش و آمد و تحریک شد و
اتفاقاً چند تا بوق هم برایم زدند. حال کدام یک باید برای کارشان دلیل
بیاورند؟
*- بفرمایید:
انسان زندگی اجتماعی دارد، پس خود را به جامعه عرضه میکند و بالتبع
مایل است که مقبول واقع شود. یکی برای خود ارزشی جز چشم و ابرو و سر و
سینه قائل نیست و سرمایهی دیگری جز بدنش در خود سراغ ندارد، لذا خود
را با بدن و جاذبههای جنسیاش به جامعه عرضه میکند – دیگر برای خود
ارزشهای عقلی، اخلاقی، حیثیتی، هویتی، علمی، شعوری، فرهنگی، دینی و
... قائل است و خود را با این داراییها به حیات اجتماعی عرضه میکند.
حال کدام باید دلیل بیاورند؟!
*- بفرمایید:
انسان ذاتاً به جهت آن که از یک سو غنی نیست و نیازمند و محتاج است و
از سوی دیگر عاشق کمال است، الگو پذیر نیز هست. لذا تفاوت انسانها در
الگوهاست. یکی خود را به رنگ بنده خدا، انسان اشرف مخلوقات، انسان
خلیفة الله و به رنگ کمالات الهی (صبغة
الله) در میآورد، و یکی به رنگ اصنام. یکی از انسان کامل که
خدا تعیین کرده و فرموده او "اسوه حسنه"، یعنی بهترین الگوست، تبعیت میکند،
یکی از فراعنه و الگوهای دستساز آنها ، چون: هنرپیشهها، خوانندهها،
مدهای تحمیلی ... و حتی حیوانات؛ حالا کدام باید دلیل عقلی بیاورند؟
*- ...
و دهها دلیل و حکمت دیگر.
x-shobhe |